سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترینِ مؤمنان نزد خداوند متعال، کسی است که در راه فرمانبری خدا بکوشد، خیرخواه امّت پیامبرش باشد، در عیب هایش بیندیشد و آگاه گردد، خِرد ورزد و عمل کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 93 اسفند 14 , ساعت 6:11 عصر

80 وظیفه ما نسبت به امام زمان(عج):

1-تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگی های آن جناب

2-رعایت ادب نسبت به یاد او

3-محبت او به طور خاص

4-محبوب نمودن او در میان مردم

5-انتظار فرج و ظهور آن حضرت

6-اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار

7-ذکر مناقب و فضایل آن حضرت

8-اندوهگین بودن مومن از فراق آن حضرت

9-حضور در مجالس فضایل و مناقب آن حضرت

10-تشکیل مجالس ذکر مناقب و فضایل آن حضرت

11و12-تشکیل مجالس ذکر و مناقب و فضایل آن حضرت

13-قیام،هنگام یادشدمنام و القاب آن حضرت

14و15و16-گریستن و گریاندن و خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرت

17-درخواست معرفت امام عصر از خداوند

18-تداوم در خواست معرفت از حضرت

19-مداومت به خواندن دعای غریق

20-دعا در زمان غیبت آن حضرت

21-شناختن علامت های ظهور آن حضرت

22-تسلیم بودن و عجله نکردن

23-صدقه دادن به نیابت از آن حضرت

24-صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت

25و26-حج رفتن به نیابت از آن حضرت و فرستادن نایب که از طرف آن جناب حج کند

27و28-طواف بیت الله الحرام به نیابت از امام و نایب ساختن دیگریتا از طرف حضرت طواف نماید.

29-زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین به نیابت از مولایمان صاحب الزمان

30-استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت

31-سعی در خدمت کردن به آن حضرت

32-اهتمام ورزیدن به یاری آن جناب

33-تصمیم قلبی بر یاری کردن آن جناب در زمان حضور و ظهور او

34-تجدید بیعت با آن حضرت بعد از فرائض،همه روزه و هر جمعه

35-صله ی آن حضرت به وسلیه مال

36-صله ی شیعیان و دوستان صالح امامان به وسیله ی مال

37-خوشحال کردن مومنین

38-خیر خواهی برای آن حضرت

39-زیارت کردن آن جضرت

40-دیدار مومنین صالح وسلام کردن بر آنان

41-درود فرستادن بر ان حضرت

42-هدیه کردن ثواب نماز به آن جناب

43-هدیه نماز مخصوص

44-نماز هدیه به آن حضرت به گونه ای مخصوص در وقت

45-اهدا قرائت قرآن به آن حضرت

46-توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیله ی آن حضرت

47-دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت بر آن حضرت

48-دعوت کردن مردم به آن حضرت

49-رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها،و رعایت و وظایف نسبت به آن بزرگوار

50-خشوعدل هنگام یادآن حضرت

51-عالم باید علمش را آشکار سازد

52-تقیه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار

53-صبر کردن بر اذیت و تکذیب وسایر محنت ها

54-در خواست صبر از خدای تعالی

55-سفارش همدیگر به صبردر زمان غیبت حضرت قائم

56-پرهیزاز مجالسی که نام آن حضرت مورد تمسخر باشد

57-تظاهر با ستمگران و اهل باطل

58-ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن

59-تهذیب نفس

60-اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت

61-متفق شدن بر توبه واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها

62و63-پیوسته به یاد آن حضرت بودن و به آدابش عمل کردن

64-دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت

65-اینکه بدنت نسبت به آن جناب خاشع باشد

66-مقدم داشتن خواسته های آن حضرت بر خواسته های خود

67-احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرت

68-بزرگداشت اماکنی که به قدوم آ ن حضرت زینت یافته اند

69و70-وقت ظهور را تعیین نکردن وتکذیب وقتگذاران

71-تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه از آن حضرت در زمان غیبت کبری

72-درخواست دیدار آن حضرتبا عافیت و ایمان

73-اقتدا کردن و تاسی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت

74-حفظ زبان از غیر یاد خداوند ومانند آن

75-نماز آن حضرت

76-گریستن بر مصیبت مولایمان حضرت سید الشهدا

77-زیارت قبر مولایمانامام حسین(ع)

78-سیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار و پنهان

79-اهتمام در ادای حقوق برادران دینی

80-مهیا کردن سلاح و اسب در انتظارظهور آن جناب

برگرفته از کتاب مکیال المکارم


سه شنبه 93 اسفند 12 , ساعت 11:15 صبح

تازگی ها که نه در بازه ای چند سال قبل عده ای اومدند و گفتند چرا شعار مرگ بر آمریکا سر میدید با این شعار چه چیزی به دست می یارید چرا این کارا رو می کنید و کلی از این حرفا تا اینکه به تازگی یکی از شبه بزرگان اومدن و گفتند امام هم با این شعار مخالف بوده

در صورتی که در هیچ کجای صحیفه ی امام چنین چیزی نوشته نشده و سرتاسر آن حداقل در محتوا معنایی شبیه مرگ بر آمریکا برش مترتب هست آنجا که آمریکا شیطان بزرگ نامیده شد و ... در پایان قسمتی از متن پیام امام در روز برائت از مشکران در حج را ضمیمه می کنیم.

اما خوب دیدیم در مورد درست بودن یا نبودن این شعار بحثی بکنیم که مناسب باشه

در دین اسلام  و مذهب شیعه یک فرعی وجود داره که حتی گفتن کسانی که قائل به این فرع نباشند مسلمان نیستند و اون هم  تولی و تبری و برائت از دشمنان  اهل بیت و مشرکان می باشد

که توجه و الزام به آن بسیار مهم و ضروری است که البته خواص و فوایدی بر این کار مترتب می باشد

پس به عنوان دلیل اول بحث تولی و تبری مطرح می گردد

در دلیل دوم خدا در یکی از آیات قرآن به پیامبر چنین خطاب می کند:

قل موتوا بغیضکم.....

و این خطابی به کافران می باشد به این معنا که بگو از غیض بمیرید

آیه 119 سوره آل عمران:

شما کسانى هستید که آنها را دوست مى‏دارید امّا آنها شما را دوست ندارند! در حالى که شما به همه کتابهاى آسمانى ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانى شما ایمان ندارند). هنگامى که شما را ملاقات مى‏کنند، (به دروغ) مى‏گویند: «ایمان آورده‏ایم!» امّا هنگامى که تنها مى‏شوند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان مى‏گزند! بگو: «با همین خشمى که دارید بمیرید! خدا از (اسرار) درون سینه‏ها آگاه است.» (119)

پس دلیل دوم آیات قرآن بر این امر دلالت دارد

در پایان قسمتی ازمتن سخنان امام خمینی در روز برائت از مشکان در ایام حج را می گذاریم:

اعلان برائت از مشرکان که از ارکان توحیدى و واجبات سیاسى حج است، باید در ایام حج به صورت تظاهرات و راهپیمایى با صلابت و شکوه هر چه بیشتر و بهتر برگزار شود و حجاج محترم ایرانى و غیر ایرانى با هماهنگى کامل با مسئولین حج و نماینده این جانب، جناب حجت الاسلام آقاى کروبى در کلیه مراسم شرکت نمایند و فریاد کوبنده برائت از مشرکان و ملحدان استکبار جهانى و در رأس آنان امریکاى جنایتکار را در کنار خانه توحید طنین اندازند و از ابراز بغض و کینه خود نسبت به دشمنان خدا و خلق غافل نشوند. مگر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفادارى نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود و کدام خانه‏اى سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و ناس که در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و یا دون صفتى و نامردمى است عملًا و قولًا پشت شود و در تجدید میثاق أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم بت آلهه‏ها و اربابان مُتِفَرِّقُونَ شکسته شود و خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسى پیامبر- صلى اللَّه علیه و آله- در وَ اذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسوُلِهِ الَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْاکبَرِ زنده بماند و تکرار شود، چرا که سنت پیامبر صلى اللَّه علیه‏ و آله- و اعلان برائت کهنه شدنى نیست و نه تنها اعلان برائت به ایام و مراسم حج منحصر نشود، که باید مسلمانان فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردیدآفرینان و متحجرین و منحرفین گوش فرا ندهند و لحظه‏اى از این آهنگ مقدس توحیدى و جهان شمولى اسلام، غفلت نکنند که مسلماً جهانخواران و دشمنان ملتها، بعد از این آرام و قرار نخواهند داشت و به حیله‏ها و تزویرها و چهره‏هاى گوناگون متمسک مى‏شوند و روحانى‏نماها و آخوندهاى دربارى و اجیرشدگان سلاطین و ملیگراها و منافقین به فلسفه‏ها و تفسیرها و برداشتهاى غلط و منحرف روى مى‏آورند و براى خلع سلاحهاى مسلمانان و ضربه زدن به صلابت و ابهت و اقتدار امت محمد- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- به هر کارى دست مى‏زنند و چه بسا جاهلان مُتنسّک بگویند که قداست خانه حق و کعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپیمایى و اعلان برائت نباید شکست و حج جاى عبادت و ذکر است نه میدان صف آرایى و رزم و نیز چه بسا عالمان مُتهتّک «2» القا کنند که مبارزه و برائت و جنگ و ستیز، کار دنیاداران و دنیا طلبان بوده است و ورود در مسائل سیاسى، آن هم در ایام حج دون شأن روحانیون و علما مى‏باشد. که خود این القائات نیز از سیاست مخفى و تحریکات جهانخواران به شمار مى‏رود که مسلمانان باید با همه امکانات و وسایل لازم به مقابله جدى و دفاع از ارزشهاى الهى و منافع مسلمین برخیزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خویش را محکم و مستحکم نمایند و به این بیخبران و دلمردگان و پیروان شیاطین بیش از این مجال حمله را به صفوف عقیده و عزت مسلمانان ندهند و از همه جا و همه سرزمینها و خصوصاً از کعبه حق به جنود خدا متصل شوند و زائران عزیز، از بهترین و مقدسترین سرزمینهاى عشق و شعور و جهاد به کعبه بالاترى رهسپار شوند و همچون سید و سالار شهیدان حضرت ابى عبد اللَّه الحسین- علیه السلام- از احرام حج به احرام حرب و از طواف کعبه و حرم به طواف صاحب بیت و از تَوضّؤ زمزم به غسل شهادت و خون رو آورند و به امتى شکست ناپذیر و بنیانى مرصوص مبدل گردند که نه ابرقدرت شرق یاراى مقابله آنان را داشته باشد نه غرب که مسلماً روح و پیام حج چیز دیگرى غیر از این نخواهد بود که مسلمانان، هم دستور العمل جهاد با نفس را بگیرند و هم برنامه مبارزه با کفر و شرک را.

 


یکشنبه 93 خرداد 4 , ساعت 3:5 عصر

سلام

دوستان عزیز هرکی هر سوال و شبهه پیرامون بحث ولایت فقیه داره بیان کنه

شاید بتونم پاسخ سوالاتتون رو بدم

خواستید بنویسید

.....؟؟؟!!!!


شنبه 91 مهر 15 , ساعت 2:39 عصر

داستان ذیل در مورد شخصی است که عاشق دختر همسایشان شده است.او برای رسیدن به عشقش هر کاری می کند ولی نهایتا متوسل به درگاه امام زمان(عج) می شود و اخرش را هم که معلوم است....اما نکاتی بسیار تامل بر انگیز در این داستان وجود دارد.من جمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت می تواند نصیب هر کسی بشود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیابرای دیدار حضرت لازم نیست که حتما در خواست بسیار عارفانه ای داشته باشی.ظاهرا کیفیت درخواست مهم است نه نوع در خواست.اینکه هر چی می خواهی را خالصانه طلب کنی.در هر صورت این داستان را با دقت مطالعه کنید.



عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که او را شیخ محمد حسن سریره مینامیدند . او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود . بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیش تر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود .


هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حصرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد .

شیخ باقر میگوید : شیخ محمد گفت : من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این 39 شب ا پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود .

در این اثناء که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود آتشی روشن کردم تا قهوه ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم . زیرا عادت به آن داشتم و نمیتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود . ناگهان شخصی را دیدم که از ناحیه در اول, به سوی من می آمد .

هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد . در این بین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از این که او اسم مرا می داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می روم .

از او سوال کردم از کدام قبیله هستی ؟ فرمود : از بعضی از آنها . من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد : نه !! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم . این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای ؟

من به او گفتم : برای چه سوال می کنی ؟ فرمود : ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی . من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می گفت محبت من به او زیادتر می گشت . برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود : تو بکش من نمی کشم . در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد و فرمود : تو آن را بنوش . من آن گرفتم و نوشیدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشیده بود اما محبت من هر آن به او زیاد می شد . به او گفتم : ای برادر ! خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی .

آیا با من نمی آیی که نزد قبر مسلم(ع) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبت کنیم ؟ فرمود : با تو می آیم اما جریان خودت را بگو . به او گفتم . من واقع را برای شما می گویم . من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم و با این فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سینه ام بیرون می آید و معالجه آن را نمی دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پیدا کرده ام و به سبب تنگدستی میسر نشده است که او را بگیرم .گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند : در حوایج خود قصد کن صاحب الزمان(ع) را ! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما که او را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من در این شب چیزی ندیدم و در این شب ها من تحمل مشقت های زیادی کردم و این سبب آمدن من و این خواسته ها و حوائج من می باشد .

آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود : اما سینه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی می گیری و اما تهی دستی و فقر تو باقی می ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجه به این سخنان نداشتم . به او گفتم : به کنار قبر مسلم نمی روی ؟ فرمود : برخیز . برخاستم و متوجه جلوی خود بودم . هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود : آیا نماز تحیت مسجد نمی خوانی ؟ گفتم : چرا می خوانم . سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او به فاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره فاتحه شدم .

من مشغول نماز بودم و سوره حمد را می خواندم . او نیز فاتحه را قرائت می نمود اما من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیده بودم . در آن هنگام با خود گفتم : شاید این شخص صاحب الزمان(ع) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد . هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود . ناگهان نور عظیمی او را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی دیدم اما او همچنان نماز می خواند و من صدای او را می شنیدم . بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم . پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمین به بالا متوجه شد و من ندبه و گریه می کردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی می نمودم. به او گفتم : شما صادق الوعد هستید و مرا وعده دادید که با من نزد قبر مسلم برویم در آن هنگام که با آن نور تکلم می گفتم دیدم آن نور متوجه به حرم مسلم شد که من هم متابعت کردم . آن نور داخل حرم شد و در بالای قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گریه و ندبه می کردم تا فجر دمید و آن نور عروج کرد .

هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود : سینه ات خوب شد . دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را اسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستی ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود .

امام مهدی-نظری منفرد-حکایت 10


   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ